هرچی بافته بودم پنبه شد!
فقط یه بغض گنده چسبیده ته گلوم و لامصب پایین هم نمیره!
خدایا..وقتی داشتی بین بنده هات شانس پخش میکردی من دقیقا کجا بودم؟!
حقمه اینهمه تنهایی!
نه؟!
همین که قرص ها خوب اند
یعنی دلم قرص نیست
همین که نمک ندارد این روزها
یعنی نمکدان را شکسته ای
که حالا
نمکدان به دست گرفته اند
و بر خستگی ام نمک می پاشند
تمام روزهایی که دلم گرم نیست و
سرت گرم است