و اولین برف ...
زمستون زود اومدی ..
خیلی زود ...
هوای ِرابطه سرده ..
هوای ِ دور و اطرافم سرده ..
خدایا چیکار کنم با اینهمه سرما؟!
و اولین برف ...
زمستون زود اومدی ..
خیلی زود ...
هوای ِرابطه سرده ..
هوای ِ دور و اطرافم سرده ..
خدایا چیکار کنم با اینهمه سرما؟!
دیوانه شدم!
صلوات فرستادم و تسبیح رو دور مچم پیچیدم ...
10 دقیقه بعد ...
همه جا رو دنبال تسبیح گشتم..
زیر بالشت ..
زیر لحاف .. زیر ِ بخاری ...
رو فرش رو وجب به وجب گشتم.
برگشم و نگاهم افتاد به لپ تاپ و میز ...
پاشدم رویِ میز رو بگردم که چشمم افتاد به تسبیح دور دستم ...
یه لحظه خشکم زد ...
نبودن های گاه و بی گاهت را دوست میدارم...یک
جوری انگار داری عادتم میدهی به عدم!! به نیستی، به آن روزهای سختی که شاید
دیگر نشود کنار هم باشیم...فقط نمیدانم چرا هر بار که میروی و با خودم
تنها می شوم، وسط تموز تابستان هم که باشد، یکهو بی مقدمه "زمهریر" می شود،
همه جا یخ می بندد بی تو ، من قندیل !!
می دانی جان دل، به گمانم پاییز ،امسال سهم بودنش را به زمستان داده ست و از پیش ما رفته...
مینی مخاطب خاص - فیس.بوک
+ دلم داره میترکه خدا .. کاش این دو روز زود بگذره
دلم میسوزد که دیگر دوست صمیمیام نیست. یعنی
دوستم هست اما دیگر با هم حرف نمیزنیم. من غر نمیزنم از زندگی ام. او هم
چیزی نمیگوید. دلم میخواهد تقصیرها را بندازم گردن او. وقتی ازم حالم را
پرسید و گفتم که خوب نیستم و گفت که تو هم که حالت هیچ وقت خوب نیست. دلم
یک جوری خالی شد. خب آدم که به دوستش الکی نمیگوید حالش خوب است وقتی که
نیست. فقط الان دلم میسوزد که دیگر دوست صمیمی ام نیست. بروم اینها را بهش
بگویم؟
"" لوا زند ""
* مینی مخاطب خاص! - از فیس.بوک
+ خدایا .. میشه این روزا به خوشی تموم شه؟
به اینکه باشه و نره؟..
خدایا خواهش میکنم ..
نمیخوام این روزا برام یه خاطره تلخ بشن ...
آقا جان . هر روز صبح که از خواب پا میشم . صفحه سایت رو باز میکنم و رو روضه منوره کلیک میکنم و از دور زیارت میخونم.. تو که صدای ِ مارو از دور هم میشنوی؟ اقا امیدم به شماست.. امیدم به شماست که دلم نشکنه ... که باز تنها نمونم ... هر روز دلم از غصه میترکه .. ولی تا اسم شمارو میارم آقا یه جور خاصی آروم میشم ... آقا دلم خوشه به بخشش شما . به توجه شما .. آقا گوشه چشمی نگاه کنید ... آقا کی جز شما رو داریم ما ... آقا کی جز شما رو داریم برای ِ دل غم دیده مون ... میدونی چقدر دلم تنهاست... میدونی چقدر آرامش داشتم ... آرامشی که با کمک خودتون به دست آوره بودم ... کمک کنید آقا .. که این آرامش رو دوباره از دست ندم .. دلم خوشه به شما آقا ... دلم خوشه که صدامو میشنوید و جواب میدید. ... دلم خوشه قسمتون دادم به مادرتون فاطمه و هیچ وقت این قسم بی جواب نمیمونه .. آقا به دادم برسید ..
و چقدر من این چند روز از خدا خواستم که تو رو از من نگیره ...
و چقدر قسمش دادم ...
کاش جوابمو رو بده...
چقدر حرف دارم برای گفتن ...
هیچ وقت نمیکردم با اون همه شوق و ذوق به اینجا برسم!
که مجبور باشم فراموشت کنم!
که الان تو این برزخ دست و پا بزنم!
که نمیتونم ازت دست بکشم و باید بکشم!
نمیتونم دل بکنم و باید بکنم!
چقدر دلم سنگینه
چقدر نفسم سنگینه
نفسم بالا نمیاد خدا
چقدر دلم براش از الان تنگ میشه ...
دلم برای خودم میسوزه
خدا میدونی چقدر حرف تو دلم هست
چقدر از این دنیا شاکیم
چقدر خواستم و نشد ...
چقدر خواستم و به اسم یکی دیگه شد ..
منو نجات بده از این برزخ!
یا باشه ..
یا نباشه ...
نجاتم بده ...
این روزا سخت تر از اونیکه فکرشو کنی ...
+ داداشم...
چطور دلت اومد ...
گریه های مامان ...
اعصاب درهم برهم بابا ...
تو که هیچ وقت راضی نبودی به اینا ...
هر روز صبح صدای گریه ش عذابم میده ...
کاش برمیگشتیم به عقب ...
کاش