کجای زندگیم رابا توشریک بوده ام
که حالاتلفن خوش خیال تورا،
"مشترک موردنظر"میخواند؟؟
دوست داشتم کسی ...
جایی...
منتظرم باشد!
+ الان فقط تنها خواسته م همینه!
+ بدتر از همه حسیه که وقتی داری در موردش حرف میزنی بهت دست میده
تمــام شعــرهــای عــاشقــانــه جهــان شبیــه تــوانــد! تــو امــا، پشــت استعــاره ای ایستــاده ای کــه بــه ذهــن هیــچ شــاعــری نخــواهــد رسیــد . . .
به دوست داشتَنت مشغولم … همانند سربازی که سالهاست ؛ در مقرّی متروکه ، بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد. . .
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛ به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی، می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی ...!... و این بلاتکلیفی خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...