بوی ِ نو شدن می آید
ولی ..
تو همیشه رفیق ِ کهنه من بمان
+ مخاطب خاص :)
آخ جانم :) دانشگاه دیگه رسما تموم شد :) به به بیست و چند روز تعطیلی:)) هرکی ندونه فکر میکنه من یه سال پشت سر هم دانشگاه میرفتم که الان خیلی خوشحالم :)))
پسره از پشت ِ سرم گفته ببخشید کاغذ اضافی دارید؟! منم که یه مشت دفتر رو پاره پوره کردم جمعش کردم تو فایلم تا سر ِ کلاس ازشون استفاده کنم دو سه تا برداشتم بهش دادم میگه نه یکی بسه. بقیه شو برگردونده!
رو کرده به بغل دستیم (مریم پست ِ قبل) خانوم خودکار اضافی دارید!؟
- دقیقا معلوم نیست برا چی اومدن دانشگاه؟! الان معلوم میشه نگران نباشید:) -
مریم خودکار مشکیش رو داده . استاده میگفت یه سر بمونید تا یک. ما گفتیم بریم یه استراحتی کنیم. رفتیم بیرون و من و مریم گفتیم بریم خونه :) پسره پشت سرمون می اومد:| هی مریم پشت ِ سرش رو نگاه میکرد. بالایِ پله ها ایستادم:
- مریم کاش به استاد بگیم بریم!
مریم رنگش پرید (محض اطلاع نامزد کرده:) )
پسره از کنارم گذشت خودکارو بهش داد یه اشاره کوچیکی کرد منظورش رو نفهمیدم!
رفتیم سوار تاکسی شدیم. خودکار رو نشونم داده:| درست ِ ته خودکار زیر ِدرپوش ِ مشکی رنگش یه کاغذ لوله شده بود:| بازش کردم به زور از سر و ته خودکارو در آوردم کاغذ رو به زور در آوردیم و دیدیم به به شماره :|
گفتم خاک تو سرش برا همین میاد دانشگاه :|
نمیدونم چرا همیشه جلو پسرا یه حالت ِ تدافعی دارم. اصلا محلشون هم نمیذارم :)) تو نت فرق داره چون میدونم کسی رو نمیشناسم یکم راحتم، ولی چه تو فامیل، چه تو دانشگاه، اصلا اخمام از هم باز نمیشه :)) برا همین میگن عصبی هستی :)) ترجیح میدم عصبی باشم و از این پیشنهادات ِبی شرمانه نداشته باشم :))
- استاد هفته دیگه هم میایم؟!
همه سرها چرخید به سمت ِ پسر ِ مربوطه خود شیرین :|
یه چشم غره ای بهش رفتیم و سرش رو انداخت پایین!
استاد: آره بیاین!
ما: o_0
دوباره یه چشم غره به پسره ی ِخود شیرین x_x
من به بغل دستیم: مریم نظرت چیه بیرون کیفمونو بکوبیم تو سرش؟!
مریم: نظر مثبتم مثبته!
استاد: خوب بابا نقشه قتلش رو نکشید نیاید :))
همین که من گفتم این سه تا کلاس هم بیشتر از 5 نفر نشه من از فردا نمیام:| کلاس بعدی شد 15 نفر:| با خاک یکی شدم!
+ کسی نمیدونه با این پسرای ِ خودشیرین چه میشه کرد؟!
+ استاد مربوطه نامزد کرده :)) از دستمون پرید :))))
خیلیه ها دانشگاه شروع نشده دعا کنی کلاس تشکیل نشه :D آخه کدوم آدمی تا ساعت 7 کلاس میذاره :| خب درک نمیکنن من کلی کار دارم و باید اتاقم رو تموم کنم ، سیستم رو ببرم بدم به خواهرم، از سر ِ راهم برم داروخونه، تازه برم از اونیکی خواهر وسایل رو بگیرم و ....
وای خدا.. امروز کاش کلاسا تشکیل نشه :(
آقا به اندازه درس از هیچی متنفر نیستم :| ولی خب چاره چیه باید یه کارشناسی رو بگیریم دیگه :| نمیشه که بین خواهر برادرای ِ دکترا و ارشد تو یکی کاردانی بمونی :|
اونم تازههههه از دانشگاه آزاد :)))
چه کنیم دیگه، کاریه که از دستمون برمیاد:D
+ جنسیت عکس را ندید بگیرید:D گوگل است دیگر :D
اسم منو باید به عنوان یک سوتی دهنده ی ِ بزرگ ثبت کنن تو کتاب ِ گینس :|
یعنی روزی نیست که من سوتی ندم :(
دیگه شدم شهره عام و خاص :|