گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
دود بود و دود بود و دودبود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید برگرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
حسن لطفی
آزرده دل از کُوی تو رفتـــیم و نگفتی،
کی بود؟ کجا رفت؟ چـــــــرا بود و چـــــرا نیست...!
شهریار
+ توف تو روحت بیاد مخاطب خاص :|
نشونم باغ سرو ناز دادن
به دستم نرگس شیراز دادن
تا اومدم سرو سامان بگیرم
من و از آشیون پرواز دادن
:(
دقیقا :(
دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما
نجابت می کند مانند بانوی های ِ ایرانی
سهاحیدری
:(
یک سال و نیم با حسن از کوفه گفته ام
یک کوچه نه، از غم ِ صد کوچه گفته ام ...
من هر شهادتی باشه، وفاتی باشه، از صبح تا شب فقط همین رو گوش میدم! همه مداحی ها به کنار، این به کنار! غم عجیبی داره! خیلی خیلی زیاد!
یک سال و نیم زینب تو بود و زمزمه
خجلت ز روی ِ مادر سردار علقمه ...
...
یک سال و نیم یاد ِ سرت در میان تشت
از قلب پاره پاره ی خواهر جدا نگشت ...