قـاب شیشـه ای

قـاب شیشـه ای

تو رفتی بعد تو حالم...
یه حالی مثل ِ مُردن بود ...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ مهر ۹۳ , ۱۰:۱۴
    ١٧٦
طبقه بندی موضوعی

003

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۱۶ ق.ظ

بعضی وقتا میشینم فکر میکنم (آخرش این فکر کردن منو دیوانه میکنه!) که زندگی شاید همین باشه .که من هر روز بشینم غصه بخورم ... بعضی وقتها گریه م بگیره ... و بعضی وقتها تو اوج ِ خوشی بخوره تو حالم!

شاید زندگی همین باشه که وقتی هیچ کمبودی نکنی ،هزار فکر تو سرت که چه کمبودی داری که به چشم ِ کسی نمیای!

یا شایدم همین باشه که دست از همه چیز بکشی و فقط منتظر قسمت ِخدا باشی.. که خدا یه روزی ... یه جایی ... یکی رو میذاره جلو پات و تو رو از تنهایی درمیاره!

فکر میکنم و .. فکر میکنم و ... فکر میکنم .... و به نحوی زندگی برام زهر میشه! فکر میکنم و از هر حرفی یه نکته ای درمیارم.. فکر میکنم و از هر رفتاری یه چیزی برای ِ خودم برداشت میکنم ... فکر میکنم و حرفها روی ِ دلم تلنبار میشه .. سنگ میشه و ... به گلوم فشار میاره! اشک میشه و از چشمم پایین میاد ... و بعضی وقتها مشت میشه و رو سینه م  فرود میاد ...


  • ۹۲/۱۲/۱۶
  • Lily ..

نظرات  (۱)

...
این حالت به گمونم ریشه در فظرت آدما داره
خاص شما نیست!
با استناد به حدیث قدسی که خداوند فرمودند:
"رضایت خودم را در نارضایتی نفس نهاده ام، ولی مردم آنرا در رضایت نفس طلب می کنند و نمیابند.
و راحتی وآسایش را در بهشت قرار دادم، اما مردم آن را در دنیا طلب می کنند و نمیابند"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی