نقد صوفی همه صافی بی غش باشد ...
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد ...
حافظ... خبر خوش میدی ... نیت با کمی صبر انجام می پذیرد ..
ولی همه راهها که بسته شد...
چیکار باید کنم؟!
تو رفتی بعد تو حالم...
یه حالی مثل ِ مُردن بود ...
پیام های کوتاه
-
۲۶ مهر ۹۳ , ۱۰:۱۴١٧٦
طبقه بندی موضوعی
-
شخصی
(۹۲) -
متن
(۲۵) -
عکس
(۱۴) -
شعر
(۲۲) -
علاقمندی ها:)
(۱۰) -
وقتی
(۲) -
دیدنی ها
(۳) -
دانشگاه :)
(۸)
بایگانی
- آبان ۱۳۹۳ (۱۸)
- مهر ۱۳۹۳ (۱۷)
- شهریور ۱۳۹۳ (۳)
- مرداد ۱۳۹۳ (۸)
- خرداد ۱۳۹۳ (۱۰)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۲۰)
- فروردين ۱۳۹۳ (۷۷)
- اسفند ۱۳۹۲ (۴۷)
پیوندها
حافظ... خبر خوش میدی ... نیت با کمی صبر انجام می پذیرد ..
ولی همه راهها که بسته شد...
چیکار باید کنم؟!
سه روز وقت میذاری براش!
سه روز تمام میخونی!
حفظ میکنی
میزنی تو سر خودت ...
بعد تو امتحان، با نیومدن یه نفر ، ذهنت میریزه بهم و ... گند میزنی ... از هفت سوال سه سوال رو مینویسی ...
گند زدم اساسی.
تا حالا اینقدر اساسی حماسه نیافریده بودم ...
چرا نیومد !
نمیدونم اینی که نشسته بود و فرمول دیفرانسیل اختراع میکرد، دقیقا به چه دلیلی این کارو میکرد؟
خودشو خیلی پرفسور میدونست؟!
یا میخواست بگه من خیلی بارمه؟:|
مخم هنگه!:|
با دیدن تیتر خبر شهاب حسینی راهی بیمارستان شد چشمام پُر ِاشک شد :|
تا لینکه باز بشه و من بخونمش، قلبم اومد تو دهنم.
تا خوندم سکته قلبی ...
بغضم کم مونده بود بترکه ..
وقتی رسیدم به آخر متن و فشار کاری رو خوندم .. نفسم بی اراده آروم شد ..
تنها بازیگریه که همیشه دوستش داشتم...
بعد از شنیدن خبر فوت پسر دایی 17 ساله ..
بعد از شنیدن خبر فوت نیما وارسته آهنگساز ...
خوندن این خبر دیگه خارج از توان بود :(
خدا رو شکر که خوبه و .. ایشالا به زودی برگرده سر کارش
عشق تحکیمه ؛ نه محاکمه ... 
خط ممتده ، نه خط فاصله 
دلت که بلرزه لرزیده دیگه :)
نمیدونی کجا لرزید.. کی لرزید .. با کدوم نگاه لرزید 
فقط میفهمی که لرزیده
وقتی هم از کنارش رد بشی و ضربان قلبت تو دهنت بزنه، یعنی حسابی قلبت سُریده 
وقتی از دیدنش چشمات برق بزنه 
نمردیم و ما واقعنی دلمون برا یکی لرزید 
البته نه واقعنی ها 
واقعنی
میبینین بنیامین هی میگه هی هی روانی تو عشق ِ منی؟
اینطوریاست 
تولدتمونه و انتظار داشتن از کسی .. واقعا بیهوده ست !
یه تبریک خشک و خالی هم بسمونه :|
ولی خب. همونم نیست
دیشب قبل از خواب، مطلبی سرچ کردم به اسم ِ قانون ِ جذب!
که چگـونه "انگیزه" را به خود "جذب" کنیم :)))
تو این چند وقته، همه فکرهام منفی ه. شاید یه روزی نوشتم فکرامو که هر روز بیشتر از دیروز داغونم می کنه!
ولی از دیشب اینارو خوندم، فکر کردم شاید یکم تغییر در افکارم بدم بد نیست!
ولی باز هم، یه سری افکار ِ منفی به این افکار ِ مثبت غلبه میکنن... و نمیدونم چرا یه چیزی ته دل ِمن میگه نمیشه و ... یه چیزی ته ِ اون یکی گوشه میگه اگه خدا بخواد میشه ...
دوتا بن ِ کتاب به ارزش ِ 120 تومن مونده رو دستم :| به امید خرید مجازی. ولی هرچی تو سایتش میخوام خرید کنم، خطا میده! حالا نمیدونم صبر کنم تا نمایشگاه تهران تموم شه. و بعدش جلوش باز میشه. یا شصت تومنم رو انداختم دور :|
همه انگیزه ها درس نخونن یا فقط انگیزه ما درس نخونه و دانشگاه نمیاد؟:))
منم انگیزه دانشگاه رفتن رو از دست میدم :(
فکر ِ بچه مردم نیستن که :(